همایون اسعدیان، کارگردان سریال «لحظه گرگ و میش» دربارۀ زوایای مختلف داستان و فیلمنامه این سریال سخن گفت.
به گزارش آیفیلم، همایون اسعدیان، فاطمه گودرزی و حسام محمودی فرید از عوامل سریال تلویزیونی «لحظه گرگ و میش» با حضور در تلویزیون درباره این مجموعه که از زاویه دیگری به فضای دوران جنگ میپردازد، به گفتوگو نشستند.
همایون اسعدیان، کارگردان سریال «لحظه گرگ و میش» با بیان اینکه در این سریال خیلی به دنبال قصه نبوده است، اظهار داشت: من دستیار کارگردان بودم و خانم گودرزی دختر خانم جوانی بودند در سریال «آپارتمان» که من برای نخستین بار آنجا در خدمت ایشان بودیم، ولی دیگر این سعادت را نداشتم تا سریال «لحظه گرگ و میش». این سریال نیز طرحی که بود برایم جذاب شد. آن چیزی که برایم جذاب بود، دیدن یک خانواده طی دو سه دهه که با غمها و شادیها، افت و خیزها و شکافهایی که برایش ایجاد میشود که حس و حال خوبی برایم داشت. خیلی دنبال قصه نبودم، بیشتر به دنبال روابط آدمها و دیدن جزئیات زندگی بودم. سالهاست که دیگر قصه به معنای اکتش برایم جذاب نیست، بلکه به مفهوم نزدیک شدن به انسانها برایم جذاب است.
وی درباره علت پرداخت بسیاری از فیلمسازان به دهه شصت، گفت: این تنها مربوط به ما نیست. در تمام دنیا این اتفاق میافتد. در خود مقطع زمانی دهه شصت جنگ است و فشار بسیاری بر مردم است. نگاه، نگاه مقاومت، پایداری و مبارزه است. اما وقتی دیگر از آن دور میشوید شروع میکنید زوایای مختلف را ببینید. دیگر بحث تبلیغاتی نیست، بحث این است که خانوادهها در چه شرایطی زندگی میکردند و چه بر آنها می گذشته است. ما زمانی لازم داشتیم «مهاجر»، «افق»، بعد «لیلی با من است» و… ساخته شود، بعد به حاشیههای جنگ نگاه میکنیم. در سریال ما خانوادههای جنگ را میبینیم. اینها تاریخ ماست و تنها یک حس نوستالژیک نیست و باید بدان پرداخته شود. اگرچه سخت هم است و در ایران نیز بسیار سختتر است؛ بدلایل زیاد. یک دلیلش پروداکشن قضیه است و دلیل دیگر، حساسیتهای روایت است که ما در ایران نیز بسیار به آن برمی خوریم.
وی افزود: من اگر در فیلم سینمایی یک مسئلهای را مطرح میکنم، دقیقه ۹۰ مخاطب جوابش را میگیرد. اما در سریال صبوری و تحمل بیشتری میخواهد، لازمه اش ۵۰ قسمت انتظار است تا شکل بگیرد. این صبوری و تحمل نه در مدیرانمان وجود ندارد، نه آنچنان در مردم. ما ایرانیها عموماً کمی کم صبریم. اینکه آدمها را وقتی طی ۳ دهه میخواهید ببینید، تغییرات بسیاری میکنند. منفی مثبت میشود، مثبت منفی میشود. شخصیتی مثل «یوسف» ابتدا از سربازی گریزان بود، اما به مرور و بالاجبار وقتی وارد سربازی میشود، دچار تحول میشود.
اسعدیان درباره فشارهای اقتصادی که در سالهای جنگ بر مردم میگذشت، گفت: این فشاری که میگوئیم به شدت وجود داشت. ما هم در سریالمان سعی کردیم به طور ظریف به آن بپردازیم. نفت کم بود، افراد در زمستان در یک اتاق جمع میشدند. کوپن بود. ولی تحمل میکردند، صبور بودند. چون به شرایطی باور داشتند و آن شرایط به آنها میگفت باید این چنین زندگی کنید. اگر امروز مردم ممکن است از شرایط اقتصادی عاصی باشند، شاید به این دلیل است که نتوانستیم آن باور را همچنان حفظ بکنیم.
م ه / س م
واقعا یاسمن خودشو تباه کرد با این انتخابش
فیلمنامه کلی ایراد داشت اما به خاطر روایت عاشقانه ای که داره منو جذب خودش کرد
به نظر من یاسمن باید صبر میکرد.خیلی عجله کرد.شاید از تنهایی می ترسیدم و از تنهاییش فرار کرد.اما من اگه بودم حداقل دو سه سالی صبر میکردم.
بعدشم انتخابی که کرد.یه مرد زن مرده که نتونست یه سال هم به پای زن مرحومش وابسته.به نظر شما همچین مردی قابل احترام و قابل اعتماده؟یاسمن میتونست معقولانه تر رفتار کنه.با این انتخابش داستان سریال و هم خراب کرد.
واقا عشقه
من این سریا ل به خاطر عشق حامد به یاسمن می بینم مگه میشه یه نا مادری اینقدر به فرزند خواندش عشق بورزه پس زندگی حامد چی میشه
کاشکی یاسمن از همون اول با حامد ازدواج میکرد اما برای اینکه هیجان داستان حفظ بشه دقیقه 90 بهم می رسیدن حا لا خدا کنه باز بخار مهر مادریش ازحامد جدا نشه بیچاره حامد دلم براش می سوزه
من بسیار بسیار از عوامل سریال گرگ و میش متشکرم که با ساخت این سریال جذاب ودیدنی بخشی از شبهای زمستانی را برای بیننده ها دلنشین کردنند ومتشکرم که نویسند گان حامد ویاسمن رابه رساندند چون من خیلی گریه کردم اگر به هم می رسیدند سریال جذاب نمی شد